جدول جو
جدول جو

معنی شهرت یافتن - جستجوی لغت در جدول جو

شهرت یافتن
خنیدن
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
شهرت یافتن
تصبح مشهورةٌ
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به عربی
شهرت یافتن
Repute
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شهرت یافتن
réputé
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شهرت یافتن
славить
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به روسی
شهرت یافتن
den Ruf haben
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به آلمانی
شهرت یافتن
славити
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شهرت یافتن
chwalić
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به لهستانی
شهرت یافتن
声誉
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به چینی
شهرت یافتن
reputar
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شهرت یافتن
reputare
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
شهرت یافتن
reputar
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
شهرت یافتن
شہرت پانا
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به اردو
شهرت یافتن
roemen
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به هلندی
شهرت یافتن
খ্যাতি অর্জন করা
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به بنگالی
شهرت یافتن
มีชื่อเสียง
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به تایلندی
شهرت یافتن
kutambulika
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
شهرت یافتن
ün kazanmak
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
شهرت یافتن
להיתפרסם
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به عبری
شهرت یافتن
평판을 얻다
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به کره ای
شهرت یافتن
terkenal
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
شهرت یافتن
प्रसिद्ध होना
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به هندی
شهرت یافتن
評判される
تصویری از شهرت یافتن
تصویر شهرت یافتن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکست یافتن
تصویر شکست یافتن
هزیمت یافتن، مغلوب شدن، گریختن از پیش دشمن، شکست خوردن
فرهنگ فارسی عمید
(خِ قَ / قِ اَ تَ)
افتخار یافتن. به فخر و مباهات رسیدن. (از فرهنگ فارسی معین) :
مردم ز علم و فضل شرف یابد
نز سیم و زر و از خزطارونی.
ناصرخسرو.
اگر دانش بیلفنجی به فضل توشرف یابد
پدرت و مادر و فرزند وجد و خویش و خال و عم.
ناصرخسرو.
شرف یافته مشتری از حمل
گراییده از علم سوی عمل.
نظامی.
، دارای قدر و شرف گشتن. (در اصطلاح نجوم). رجوع به شرف در این معنی شود
لغت نامه دهخدا
(غَ دَ)
کامیاب شدن. کامران شدن:
مظفر باش و گیتی دار و نهمت یاب و شادی کن
جهان خالی کن از نامردم بدگوهر سفله.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ کَ دَ)
فاتح شدن. ظفریافتن. پیروز آمدن. فتح کردن:
زی تو آید عدو چو نصرت یافت
کرده دل تنگ و روی پرآژنگ.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(خَ نِ وِ تَ)
کشته شدن در راه حق. شهید گشتن در راه حقیقت: اگر کشته شوم رواست در طاعت خداوند خویش شهادت یابم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 350) ، مطلق کشته شدن. به قتل رسیدن: پس از این وهن بر وهن بود تا خاتمت که شهادت یافت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 497)
لغت نامه دهخدا
(خُ / خَ رَ / رِ کَ دَ)
مغلوب شدن. شکست خوردن. هزیمت یافتن و فرار کردن. (ناظم الاطباء). شکسته شدن در پیکار. مقابل پیروز شدن و فاتح گشتن
لغت نامه دهخدا
(نَدْوْ)
تمتع یافتن و سود و حاصل بردن. (ناظم الاطباء). فائده بردن. نصیب بردن:
عرش پر نوربلند است بزیرش در شو
تا مگر بهره بیابد دلت از نور و ضیاش.
ناصرخسرو.
نصرت بدین کن ای بخرد مر خدای را
گر بایدت که بهره بیابی ز نصرتش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
سرو خنیده یکی شادمانی بدو در جهان خنیده میان کهان و مهان (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکست یافتن
تصویر شکست یافتن
مغلوب شدن شکست خوردن
فرهنگ لغت هوشیار